داستان این است که داشتم برایتان توضیح میدادم که چه میشود آدم سکوت اختیار می کند و دلیل این سکوت چیست که هم اتاقی محترمم لحظه ای دهانش را نمی بندد محض رضای خدا و در حالیکه می بیند هیچ توجهی بهش نمیکنم بازهم مدام زر می زند! آن هم با صدایی که به خیال خودش عوض کرده و کارتونی شده و خیلی جذاب است!
خلاصه که تف به آرامشی که از ما ربوده شده است!