روگا

۹ مطلب با موضوع «کاروبار» ثبت شده است.

روزهایی که نبودم، چه شد؟ قسمت دوم

شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۰۰ ق.ظ
نویسنده : سارا -!

- خیلی خودم رو دور می‌بینم از اهداف مهاجرتیم. هیچ چیز سر جاش نیست و هیچ چیز درست پیش نمی‌ره. ناامیدم و مضطرب و اصلا نمی‌دونم باید با زندگیم چیکار کنم!

- مطابق پیش بینی خودم و خلاف آنچه مامانم تصور می‌کرد، دانشگاه تهران قبول شدم و بله از این بابت واقعا خوشحالم اما بلاتکلیف‌تر شدم! حالا به تمام سردرگمی‌ها مورد قبلی، الان یا بعد از ارشد هم اضافه شده!

- مقاله‌ی قبلی رو با یک سری اصلاحات برای یک کنگره داخلی دیگه فرستادیم که این بار پذیرفته شد دیگه:))) راستی دفاع هم کردم و فارغ التحصیل هم شدم دیگه کاملا!

- اگه قسمت قبل رو خونده باشین، میدونین اینجا، جای چیه و باید بگم حالا احساس پیری می‌کنم در این حوزه!

- کار پاره وقتم ادامه داره اما می‌خوام ببینم اگه میشه یه جایی مرتبط به رشته‌م به صورت پاره وقت شروع به فعالیت کنم و انقدر منتظر تموم شدن کرونا نمونم.

- در پایان هم می‌خوام بگم آدمای دور و اطرافمون خیلی مهمن و واقعا خوشحالم که حالا کسانی اطراف هم هستن که نه تنها تخریبم نمی‌کنند، بلکه خیلی خیلی هم حالمو بهتر می‌کنند!

روزهایی که نبودم، چه شد؟

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۰۵ ب.ظ
نویسنده : سارا -!

- امروز یک فولدر جدید باز کردم و نامش را به انگلیسی گذاشتم اپلای. این اولین قدم جدی من برای مهاجرت نیست. در واقع اولین قدم من، ثبت نام در آزمون 205 دلاری GRE بود. بعد هم خریدن کتاب‌هایش و خواندن برای این آزمون. شاید بگویید پس آیلتس چه؟ خب به نظر من آیلتس خیلی مهاجرت محور نیست. یعنی صرفا برای مهاجرت نیست و کاربردهای زیاد دیگری در داخل کشور هم دارد اما GRE خیلی خیلی محدود و وابسته به مهاجرت است. انگار که فرد ثبت نام کننده، واقعا قصد رفتن دارد.

- اگرچه انتظار داشتم نتیجه‌ی آزمون ارشد افتضاح باشد، خیلی هم نتیجه‌ی خوبی گرفتم! همیشه همین است و برنامه‌ی زندگی کلا بر پایه‌ی سوپرایز کردن نوشته شده است. آنقدر خوب که در گرایش کم ظرفیت و پرطرفدار هم شانس قبولی در شریف و تهران را دارم. امیدوارم وقتی مهر ماه نتایج می‌آید، باز هم خوشحال باشم. هرچند به قول دوستانم چه فرقی به حال تو دارد وقتی می‌خواهی بروی؟

- مقاله‌ای برای یک کنفرانس داخلی نوشته بودم که در عین ناباوری و به زعم استادم در عین ناداوری، رد شد! 24 ساعت به خاطرش غصه خوردم و بعد عین خیالم هم نبود اما استادم هنوز هم ناراحت است و مدام یاداوریش می‌کند. متاسفانه نمی‌توانم بگویم "تورو خدا بیخیال دکتر". راستی من بهترین استاد راهنما را دارم و از اعماق قلبم دوستش دارم.

- شاید برایتان جالب باشد که اندکی قبل‌تر تصمیم گرفتم که بعد عاطفی زندگیم را هم تقویت کنم. شروع کردم، دیدم نمی‌شود و رها کردم. این بار به قطعیت رسیدم که برای من، دور بودن از هر گونه روابط عاطفی و احساسی، عین خوشحالی است. انگار که به محض تغییر موقعیت، نفسم تنگ می‌شود و حس می‌کنم که ای داد بیداد! زندان و زندانبان. خلاصه که فکر می‌کنم به تنهایی، آرامش خاطر بیشتری دارم.

- من کار کردن را با یک پیشنهاد مطرح شده در گروه بلاگرها مبنی بر نیاز به یک نفر که بیاید و صرفا مطالب را در قالب وردپرس وارد کند، شروع کردم. کم کم به این حوزه علاقمند شدم و جسته گریخته به این کار ادامه دادم. با کمک همان فرد شروع کردم به نوشتن و تولید محتوای متنی. خودم هم علاقه نشان دادم و بیشتر یاد گرفتم و بیشتر نوشتم. حالا در این حوزه اگرچه به صورت پاره وقت، اما خیلی جدی کار می‌کنم. لازم می‌بینم تشکر ویژه‌ای از دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی به عمل بیاورم.

- در پایان باید به واکسن زدنم هم اشاره کنم و بگویم واقعا چرا قبل از کرونا انقدر ناله می‌کردم؟ الان بهتر می‌فهمم زندگی یعنی چی و بیشتر قدرش را می‌دانم.