روگا

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است.

عدم کفایت

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۶ ب.ظ
نویسنده : سارا -!

بیشتر از دو سه هفته است که تلاش کردم که بنویسم. حداقل ده موضوع و ده روش برای نوشتن از این موضوع رو بالا و پایین کردم و امتحان کردم. هر بار شاید بیش از بیست تا سی خط نوشتم و انقدر برای من، برای توان و تحمل من سنگین بودن که حتی حاضر نباشم پیش‌نویس‌شون کنم. هیچ راهی نداشتم جز به دست نابودی سپردن تک تک کلمات. انگار با سفید شدن این مستطیل همه چیز واقعا از بین می‌رفت و دوباره همه چیز مثل روز اول می‌شد. انگار تمام تیغ‌هایی که به قلب و روحم نفوذ کرده بودن، گل می‌دادن و ضربان قلبم مثل آدم‌های عادی می‌شد.

فقط چند دقیقه لازم بود تا دوباره همه چی مثل قبل بشه. دوباره قلبم مثل شعرهای سپید، بی‌وزن و بی‌ریتم بتپه. فقط چند دقیقه طول کشید تا دوباره مجبور باشم با فشردن انگشتام بهم و مشت کردن دستام و تمرکز کردن روی هر چیزی به غیر از تو، تمام قوام رو بسیج کنم که با اشک‌هایی که تا چشم‌هام پیشروی کردن مبارزه کنه. من همیشه این نبرد رو می‌برم.

برای من اعتراف به شکست و شکسته شدن، بی‌نهایت سخته! ده بار سعی کردم با کلمات قشنگش کنم و بنویسم ازش. اما انگار این دفعه انقدر وقت شکستن مثل لیوان‌های کریستال پودر شدم که با هیچ کدوم از ابزار تزیینی نمی‌تونم حتی قدر سر سوزنی زیباش کنم تا حتی خودم از دور بهش نگاه کنم.

شاید باید صادق باشم و اعتراف کنم که دلیل کریه بودن شکستم، به خاطر توامان بودنش با خواسته نشدن بوده. شاید راه فرار از این استیصال و رنج، گفتن و قبول کردن این باشه که من این‌بار از عمق جان خواستن تو وجودم بود و نرسید به توانستن! شد ناکافی‌ترین عمل.  یکبار برای همیشه باید اعتراف کنم به شکستی که تمام تلاش و وجودم رو براش به کار بستم اما ناکافی دیدیش و راه به جایی نبرد.

 

اجازه بدید من برم یکی دو قرن قبل‌تر و تو مزرعه صفا کنم!

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ
نویسنده : سارا -!

روز 24 ساعته دیگه نه؟

پس چرا کم میاد؟

8 ساعت خواب، 8 ساعت کار و 8 ساعت متفرقه برنامه‌ی ایده آلی به نظر میاد ولی عملیه واقعا؟

بیست و چند روزه که مشغول شدم به کارآموزی و نتیجه‌اش؟ بیش از پیش وقت کم آوردن! یعنی تا برسی خونه و ناهار بخوری، قطعا خسته‌ای و می‌خوای یه چرتی بزنی. آشنایید با من که چرت در قاموس من معنا نداره یا در بهترین حالت 2 الی 3 ساعت طول می‌کشه؟

خب دیگه! تموم شد و شب شد.

آخه آدمای شاغل چطور می‌تونن به بقیه جنبه‌های زندگی‌شون برسن؟ خانواده و همسر و بچه و فعالیت‌هایی که هر انسانی نیاز داره که انجام بده. نمیشه واقعا!

به همه‌ی این‌ها اضافه کنید که کار کنی و حقوق مکفی دریافت نکنی. دیگه حالی به آدم می‌مونه؟ کلی بدو بدو مسیر رو طی کنه و آخرشم جیبش خالی باشه و شرمنده؟

چه با ما کرد این نظام سرمایه‌داری و انقلاب صنعتی آخه؟